گل زندگی و تعالی معنوی
نسبت طلایی یا مارپیچ یک رابطه منحصر به فرد است که در جهان بین کل و جزء وجود دارد و بیش از 4000 سال است که در آگاهی ما وجود دارد. از نسبت طلایی، مارپیچ طلایی بلند می شود که شکل سیم پیچ آشنای آن را می توان در همه جای طبیعت یافت، مانند ساختار DNA و اثر انگشت ما، آفتابگردان ها و صدف های دریایی، ابرهای طوفانی و گردبادها. حتی یک سحابی خوشه ستاره ای مانند کهکشان راه شیری. مارپیچ طلایی که گل زندگی نیز نامیده می شود، یک الگوی چرخشی است که از یک مستطیل با نسبت طلایی شکل می گیرد. این به این معنی است که وقتی این مستطیل مربع می شود، یک مستطیل کوچکتر را پشت سر می گذارد، و این مستطیل کوچکتر نیز همان نسبت طلایی اصلی را دارد و هنگامی که این مربع مربع شد، مستطیل کوچکتری را نیز پشت سر می گذارد و این کار تا زمانی ادامه می یابد که اشکال آنقدر کوچک می شوند که دیگر نمی توانید آنها را ببینید. به عبارت دیگر تا ابد ادامه دارد.
وقتی یک منحنی را از طریق گوشه های مخالف این مستطیل های متحدالمرکز به هم متصل می کنید، مارپیچ طلایی را تشکیل می دهید و این واقعیت که در بسیاری از الگوهای رشد گیاهان، حیوانات و حتی کهکشان های کامل ظاهر می شود، ما را به تعجب وا می دارد که آیا این شکل منحصر به فرد الگو نیست. از زندگی اصول مارپیچ طلایی را می توان در طراحی ساختمان ها و معماری و همچنین در هنر و ادبیات مشاهده کرد. نسبت های طلایی را می توان در موسیقی و حتی نور یافت. یونانی ها، رومی ها، مصری ها و چینی ها همگی نسبت طلایی را در آثار هنری خود به تصویر می کشند. احتمالاً مصریان اولین کسانی بودند که ریاضیات را با هنر در طراحی اهرام خود ترکیب کردند. فیثاغورث تناسبات طلایی بدن انسان را کشف کرد و این توسط هنرمندان در طول تاریخ هنر یونان به تصویر کشیده شده است. لئوناردو دی وینچی از ریاضیات هنر و طبیعت الهام گرفته است و تقریباً مطمئن است که او نقاشی کرده است تا با نسبت طلایی مطابقت داشته باشد – به ویژه نسبت های تعیین شده در مونالیزا.
ادبیات می تواند از نسبت طلایی در ساختار کلمات، جملات، پاراگراف ها، فصل ها و تصاویر استفاده کند. همانطور که ما وجود مارپیچ را در اثر انگشت ها و کهکشان ها و در ایجاد اهرام و نقاشی ها می بینیم، نسبت طلایی نیز در داخل صفحات یک کتاب، از جمله طرح جلد ظاهر می شود، و این می تواند به طرز باورنکردنی الهام بخش باشد. خواننده این الگوی طبیعت را می توان در بسیاری از اشکال هنری مشاهده کرد و تأثیری برانگیزاننده جهانی بر ذهن دارد. روشنگری ممکن است بخشی از این الگو باشد – ارتباطی که آگاهی را از طریق زبان جهان وصل می کند.
به روح به عنوان پلی بین ذهن شما و جوهر ناملموس روح شما نگاه کنید و به آرامی ذهن شما را از دریچه ای متعالی به سطح بالاتری از آگاهی هدایت می کند. با آوردن گل زندگی به کلمات و تصاویر، می تواند هشیاری شما را به سمت تحققی بزرگتر از خودش سوق دهد. مارپیچ طلایی می تواند شما را به سمت بیداری روح سوق دهد. گل زندگی خود را از شکل فیزیکی-ریاضی که با آن بیشتر شناخته می شود (هندسه مقدس) فراتر می گذارد و به معادلی روحانی تبدیل می شود که آن را عشق بی قید و شرط می نامیم. این گل کوچک زندگی به الگوی عشق تبدیل می شود. حقیقت جویان، شاعران و پیامبران، عشق را در مرکز همه چیز می آموزند. وقتی روح شما آگاهی را با مارپیچ طلایی پیوند می دهد، به عشق تبدیل می شوید. عشق الگوی بی نهایت جهان است. و به همین ترتیب شما.
دنیای ما باید دستخوش تحولی باورنکردنی شود. ما باید احساسات و بدن خسته خود را درمان کنیم. ما باید صمیمانه به روح و عشق متصل شویم – طبیعت ذاتی در هر چیزی.
بیشتر فرهنگها در طول تاریخ، از آزتک گرفته تا سلتیک، ارتباط قابل توجهی با شکل فیزیکی و معنویت ثبت کردهاند که به وضوح از طریق هنر و هندسه مقدسشان، مانند ماندالا، بیان شده است. این الگوهای زیبا و مسحورکننده دارای اهمیت آیینی و معنوی هستند. کارل یونگ، روانکاو، با ماندالا همذات پنداری کرد و گفت که این ماندالا بازنمایی خود ناخودآگاه است و معتقد بود این الگوها وسیله ای برای رسیدن به تمامیت در شخصیت هستند. کشف مجموعه ماندلبرو که به نام بنوا ماندلبروت نامگذاری شده است، مجموعه ای از اعداد است که فراکتال ها را تشکیل می دهند.
اینها اشیایی هستند که خود شباهتی را در مقیاسهای مختلف نشان میدهند، و بنابراین ما میتوانیم به دنیای شگفتانگیز هندسه فراکتال سفر کنیم، از طریق الگوهای تکراری خود شباهتی بیپایان که از یک تعریف ساده ناشی میشوند، سر بخوریم. فیزیکدانان کوانتومی به ما نشان میدهند که جوهر واقعیت ما، اگر خلق نشده، توسط آگاهی خودمان شکل میگیرد. هم اکنون دنیای فکری قدیم و جدید در کنار هم قرار گرفته اند، زیرا علم به معنویت در یک میدان فکری یکنواخت خوشامد می گوید. کیهان با ما صحبت می کند و ما باید گوش کنیم.